بازداشت انصار!!!

لعنت بر این زبان سرخ!

باز هم در اینترنت خواندم که سه تن از انصار حزب الله توسط دانشجویان بازداشت شده اند.
 
نمی دانم چرا این حافظه لعنتی بعضی وقتها خیلی خوب کار می کند. خدا رحمت کند علی حاتمی را. در یک اپیزود از هزاردستان، رضا تفنگچی در اثر مستی داشت همه چیز را اقرار می کرد که شعبان استخوانی ( به امر رئیس انجمن مجازات‌ ) وارد صحنه میشود و اوضاع را به هم می ریزد. مفتش دستور می دهد شعبان بازداشت شود. فردای آنروز مفتش مشغول تحقیقات است که شعبان در حالیکه نوچه هایش او را با سلام و صلوات همراهی می کنند می آید و با نگاه کینه توزانه ای به مفتش می گوید ( با همان لحن خاص): «مادر نزائیده کسی که شعبونو تو بند بندازه، آررره...»

نمی دانم چرا وقتی خبر فوق را خواندم یاد این صحنه از سریال افتادم. حالا فهمیدید چرا این حافظه و زبان را لعنت فرستادم و چرا سینما چیز بدی است؟

در مورد هزار دستان و دیالوگهای قوی علی حاتمی بعداً هم خواهم نوشت، به شرطی که منصور کمکم کند.
نظرات 1 + ارسال نظر
منصور جمعه 23 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 04:55 ب.ظ http://toranj.blogsky.com/

موافقم! میشه با یک کار مشترک توی وبلاگ هامون روی هزار دستان کار کنیم. ارزش بیش از اینها داره...
منم یاد یه جای دیگه افتادم:
از جواهرات سرقتی قازاریان(توسط نظمیه!) یه گردنبند رفته بود تا گردن شاهدخت! و مفتش شش انگشتی میخواست که پسش بگیره! نمیشد که بره بگه: علیاحضرت! بی زحمت اشتباه شده! اون گردنبند مال عروس خان مظفره! پس بدید لطفا...
چی کار کرد؟ شعبون استخوانی و نوچه هاش! رفتن و روز نمایش افتتاحیه فیلم دختر لر یه بهونه پیدا کردن ( با اون دیالوگ های بینظیر مرحوم حاتمی) - اوستا٬ به تخت سلیمون و ملائکه دو سر شونه هات امونم...امونی -
که فیلم چرا ما نیومده شروع شده! سینما رو بهم زدن و گردنبند رو از گردن شاهدخت باز کردن... و بردن دادن به عروس خان مظفر دیدن که اصلا جواهر گم شده این نبوده...!

خلاصه این حرفا زیاده!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد