داشتم ره آورد سفر می نوشتم، پشیمان شده و قلم را آویختم. شاید وقتی دیگر. دلم تنگ رفقا شده و حس و حال نوشتن ندارم.
منصور عزیز خیلی مخلصیم، نیستی بابا، هی قرار میذاری بعد کنسل میکنی، معلوم هست چکار می کنی؟!!!
روبی پیره هم که خیلی لطف دارد انگار از دستم خیلی شاکی شده، حق دارد چون بنا بود من قراری بگذارم اما نشد. انشاءالله وقتی دیدمت توضیح میدم.
بهزاد نالوطی بنا بود برام ایمیل بفرسته (یکماه و نیم پیش). اینکار رو که نکرد هیچی، تو وبلاگ جدیدش لینک من را هم پاک کرده.
بارانه که خیلی وقته ما رو تحویل نمی گیره. اوائل یه نظری، انتقادی،چیزی می نوشت اما گوئی مدتهاست ترک کرده این وبلاگ درویشی را.
هولمزدوست داشتنی هم که از اول قید کامنت گذاشتن در اینجا رو زده بود. ببینم نکنه این وبلاگ اینقدر بیخوده که ارزشش رو نداره. اگر اینطور است یک ندا کافیست تا ...
منصور جون، قربون اون شکل ماهت، اقلاً یه جوری بنویس که ما بتونیم بخونیم ببم ...
آشنای نزدیکم. مطمئنم که خیلی ها مثل هولمزو بارانه و ...نوشتههاتو میخونن و مثل من ازشون لذت میبرن... مهمترین بخش قضیه اینه که خودت راحت باشی و حال کنی...
.
به قول داریوش ارجمند تو آدم برفی: اصل خاکه: پور و سارش یدکه.(خاکپور و خاکسار).موید باشی
از لطف شما ممنون، ما که هر کاری میکنیم راحت باشیم نمیشه، یعنی نمیذارن که بشه، همین الان این ماشنها اینقدر دارن بوق میزنن که چیز میشه تو اعصاب آدم، چه برسه به راحت بودن و حال کردن ...
ولی جدی و جدای از شوخی، واقعاً اصل خاکه، ما اما فقط به پور و سار میچسبیم. افسوس ...