قطعه ای از جبران خلیل جبران


این قطعه را از جبران خلیل جبران خواندم، اینقدر زیبا بود که دلم نیامد شما هم نخوانده باشیدش:

« خدای خوب و خدای بد بر بالای کوه با هم روبرو شدند. 
   خدای خوب گفت: روزت به خیر برادر.
   خدای بد پاسخی نداد.
   خدای خوب گفت: امروز سردماغ نیستی.
   خدای بد گفت: نه، زیرا که این روزها غالبا مرا به جای تو می گیرند و به نام تو می خوانند
                        و با من چنان رفتار می کنند که انگار من توام. این مرا خوش نمی آید.
    خدای خوب گفت: ولی مرا هم به جای تو گرفته اند و به نام تو می خوانند.
    خدای بد به راه افتاد و رفت،‌ دشنام گویان به بلاهت انسان.»

از نامه سیاه نترسم که روز حشر - با فیض لطف او صدازین نامه طی کنم


۱- باز هم زیارت

 یک جلسه طولانی و مجبور می شوی هفته بعد یک سفر به مشهد بروی. قرار کی باشد؟ اصلا حساب و کتابی نمی کنی، فکر و ذکرت این است که یک روز روزه ات خراب می شود و باید بعدا یک روز روزه بگیری (چه مصیبتی !!!!!!!)، می گویی سه شنبه یا چهارشنبه خوب است.

زنگ می زنند که بلیط را تهیه کرده ایم. می خواهی منفجر شوی وقتی می شنوی که بله برای اینکه جلسه بهتر برگزار شود، سه شنبه شب می رویم، استراحتی می کنیم شب را و چهارشنبه به کارها می رسیم. بابا ما زن و بچه داریم، یه جورائی هم نباید شب تنها باشند توی این هفته ...

تقویم را که نگاه می کنی یخ می کنی، سه شنبه شب، شب قدر است. این دومین باراست که در شب ویژه ای (بدون اینکه قصدش را داشته باشم) به مشهد می برندم و زیارت ... باز هم همان راننده تاکسی ... تا به حال شب قدر مشهد نبودم، جای شما واقعا خالی بود ...

۲- نهی از منکر توأم با انجام منکر چی می شه ...

داشتم از محوطه حرم بیرون می آمدم، نزدیک خروجی صحن شیخ بهائی بودم و در حال خودم، سه تا خانم هم جلوی من راه می رفتند، درست دم خروجی صحن، یک آقای ریشو با این چوبهای پردار ایستاده بود که لباس خدام هم به تن نداشت، یکدفعه دیدم آمد جلوی این خانمها، با چوبش زد به یکی از آنها (که به نظر می رسی نوجوان چهارده پانزده ساله ای باشد) و گفت: خانم موت رو بکن تو روسریت. خنده ام گرفت، دیدم این بابا برای نهی از منکر، همچین دقیق شده به چهره نامحرم که چهار تا پر موی اون دخترخانم رو دیده. این هم یک طرز جدید نهی از منکر. جائی خواندم که زمان مرحوم آیت الله حائری، چند تا طلبه برای نهی از منکر از دیوار و پشت بام خانه ای در قم که عروسی بوده آنجا بالا می روند و بند و بساط مطربها را درب و داغون می کنند. آقای حائری صدایشان می زند و کلی عتاب و خطاب که به چه حقی وارد حریم خصوصی مردم شده اید و این فعل شما حرام اندر حرام بوده و منکرتان از منکر اونها به مراتب بدتر و بعد هم دستور می دهد دیگر لباس روحانیت نپوشند و اخراج از حوزه ...


امشب هم شب قدر است، التماس دعا از همه ...

در آرزوی خاک در یار سوختیم
یاد آور ای صبا که نکردی حمایتی

ای دل به هرزه دانش و عمرت ز دست رفت
صد مایه داشتی و نکردی کفایتی

دانی مراد حافظ ازین درد و غصه چیست
از تو کرشمه ای و ز خسرو عنایتی