راه و بیراه

 

بگذارید پیش از هرچیز توضیح دهم که بنده فلسفه را نمی فهمم، راستش فکر می کنم که اساسا ضریب هوشی بنده در حد درک فلسفه نیست. از عرفان و حکمت هم سر در نمی آورم. راستش از وقتی که حس کردم می توانم فکر کنم چنان مجذوب و مستغرق در مظاهر تکنولوژیک و تکنیکی این دنیا شدم که از همه اینها غافل شدم. اما از همان سالها با عنایت به حرف و حدیثها و مطالعات ناچیزم به این نتیجه رسیدم که جایگاه فلسفه و حکمت از این علومی که ما خود را کمابیش به آن مشغول کرده ایم بسیار رفیعتر است.

عزیز بزرگ و بزرگواری دارم که تبحری کم نظیر (لااقل در کشور خودمان) در رشته علمی و کاری خود دارد که از قضا علمی است تجربی. ایشان به سابقه حرفه و تحصیلات آکادمیک بسیار معتقد به حرکت در علوم تجربی بود. شاید شش سال پیش بود که متوالیاً با هم بحث داشتیم که کدامین علم شیرینتر و مهمتر است. بنده بر علوم انسانی و بخصوص فلسفه پای می فشردم و ایشان بر علوم تجربی. از قضای روزگار باز هم به دلیل سابقه و تحصیلات دانشگاهی، ایشان به مطالعات وسیع روانشناسی پرداخت و خود را در جامعه شناسی یافت و ... چون نیک دید به زبان آمد که جایگاه فلسفه در میان علوم، بسیار رفیع است. حال هرگاه که این می گوید لبخندی بر چهره من نقش می بندد که با لبخندی پاسخش می گیرم.

اینها را گفتم تا مقدمه ای باشد بر این مصاحبه کم نظیر که خواندنش را به همه توصیه می کنم. باورش سخت است اما در خلال خواندن این مصاحبه بیش از سه بار نزدیک بود بغضم بترکد از شعف. نمی دانم، اما احساس می کنم خسرانی عظیم در این راهی است که می پوییم. حال آنکه عوالم امثال علامه طباطبائی بسیار شیرینتر و پرمتاعتر است که در این راه که ما می رویم اگر علامه هم شویم به چیزی نمی آید. وقتی که راجع به امثال اینان می خوانم و می شنوم این عبارت مولا علی (ع) را به یاد می آورم که تجارة مربحة یسّر لهم ربهم. به قول حضرت حافظ:

کار از تو می رود مددی ای دلیل راه        کانصاف می دهیم و ز راه اوفتاده ایم