بعد از دوهفته بالاخره فرصت شد که مطلبی منتشر کنم.
اول) از منصور عزیز به خاطر محبتهایش متشکرم و معذرت می خواهم که دو بار قرار گذاشتم ببینمش اما موفق نشدم. امیدوارم دلگیر نشده باشد.
دوم) پاسخ نظرهای مطلب قبلی را هم نوشته ام.
سوم) ادامه ره آورد سفر را به زودی شروع خواهم کرد.
چهارم) مخلص همه دوستان. نمی دانید که احساس در وطن بودن (با همه عیب و ایرادهائی که اینجا دارد) چقدر لذتبخش و شیرین است. انگار که از بیابانی برهوت به باغی مصفا رسیده باشی. اگرچه سفرکردن و زندگی در دیگر نقاط این زمین پهناور هم تجربه ای به یاد ماندنی است و البته تکرار شدنی و ارزشمند. با این حال هر کجا که باشی دلت هوای بوم و بر خودت را دارد. به قول شاعر: موجم که سفر از وطنم دور نسازد...
یا حق
باید با لحن و احساس به خصوص خوانده شود:
هی بل بل بل بل بل...!
فقط یه نفرو قال نذاشتین
و این منم کودکی تنها در آستانه فصلی سرد
در آستانه حمله گرگهای زخمی
در آستانه پوچی بشر
در آستانه ...
واین سرما آخرین سرما نیست و دنیای کوچک مردان ریش دار هیچ وقت بزرگ نخواهد شد
کودکانی که خرد را با مترهای کوتاهشان اندازه می گیرند.
پس زنده باد !
محمد حسین عباسی با165 سانتی متر قد 45 کیلو وزن وزبانی به کوچکی عقل بزرگانِِ کوچک و چشمانی که در حجم زمان سالها سخن می گویند و سالهاست دنبال چشم هایی شنوا هستند
این رو فقط برای شما نوشتم البته ... موفق باشید؟!
الحمدلله که چشممان به جمال مبارک روشن شد...
آقا یه پیغامی قراری آفی چیزی