-
در بحبوحه هسته ای !!!
دوشنبه 24 بهمنماه سال 1384 17:23
گرفتاری مسائل هسته ای و بحثهای پیرامون آن که واقعا پیچیده است و چون منی جرات وارد شدن به آن را ندارد از فرط جهل به کنار. این مطلب را از سایت http://www.rapidnewswire.com/atom.htm پیدا کردم (با هدایت صبحانه البته). تصاویری از آغاز یک انفجار هسته ای که تصاویری بسیار بدیع است، به همراه توضیح مختصر آن (ترجمه شده) ببینید:...
-
السلام علیک یا ابا عبدالله
سهشنبه 18 بهمنماه سال 1384 16:50
فرا رسیدن ایام عزای سرور آزادگان جهان، حضرت امام حسین (ع) -هم او که در لحظه جان دادن بشر را به آزادگی دعوت نمود - تسلیت باد. شراره می کشــــــــدم آتش از قلم در دست بگـــــــــو چگونه توان برد ســـــــــــوی دفتر دست قلم که عود نبود آخر این چه خاصیتی است که با نوشتن نامت شـــــــــــــــــــود معطر دست حدیث حسن تو را...
-
سلب توفیق
یکشنبه 2 بهمنماه سال 1384 18:00
تب و لرز پنج روزه، مسبب سلب توفیق شد از تبریک عید سعید غدیر و نشانه ای شد از سوی حضرت دوست که در هیچ پیچیدن حاصلی جز بی توفیقی ندارد. با این همه عید غدیر آنقدر گرامی است و بزرگ که گرچه دیر رسیدم، باز هم جای آن هست تا تبریک گویم این روز مبارک را بر همگان و همگنان. اما بعد، سینه مالامال حرف است، شگفتا که به زبان نمی...
-
کندی و لینکولن
شنبه 17 دیماه سال 1384 16:17
می دانید که نام دو رویس جمهور آمریکا به سبب این که هر دو ترور شدند معمولا در کنار هم قرار می گیرد. البته شباهتهای حیرت انگیز دیگری در مورد این دو وجود دارد که با هم می خوانیم. فقط توجه بفرمائید که جاهایی که نام قاتلین این دو می آید، منظور دو نفری است که در ظاهر ترور کننده محسوب می شوند و واقعیت ماجرا چیست؟ الله اعلم...
-
راه و بیراه
سهشنبه 13 دیماه سال 1384 17:26
بگذارید پیش از هرچیز توضیح دهم که بنده فلسفه را نمی فهمم، راستش فکر می کنم که اساسا ضریب هوشی بنده در حد درک فلسفه نیست. از عرفان و حکمت هم سر در نمی آورم. راستش از وقتی که حس کردم می توانم فکر کنم چنان مجذوب و مستغرق در مظاهر تکنولوژیک و تکنیکی این دنیا شدم که از همه اینها غافل شدم. اما از همان سالها با عنایت به حرف...
-
کشف جدید و باقی قضایا ...
دوشنبه 12 دیماه سال 1384 14:36
اولا سلام، دیما، این خبر جالبه بخونیدش: گونه عجیب و بینظیری از خانواده سوسمارها در ارتفاعات زاگرس در استان کرمانشاه زندگی میکند. این نوع که نام علمی آن «EREMIAS» و از گونه «MONTANUS» است، تاکنون در هیچ نقطه دیگر شناسایی نشده است. «مونتانوس» به معنای کوهستانیزی است که این گونه خاص مناطق کوهستانی ۲۰۰۰متر و...
-
شروع دوباره ...
پنجشنبه 8 دیماه سال 1384 12:25
«دوستان اصرار دارن که من چند کلمه ای حرف بزنم. راستش من نمی دونم چی ...» شدم معاون کلانتر دیگه! چون بعضی دوستان اصرار کردند که وبلاگ را فعال کنم و ادامه بدهم؛ چشم ادامه می دهم... خوب راستش من نمی دونم الان چی بگم...
-
مبارکباد میلاد نور ...
پنجشنبه 27 مردادماه سال 1384 12:02
سیزدهم رجب سالگشت میلاد بزرگ پرچمدار حق جوئی و عدالت ورزی، حضرت امام علی (ع) بر همگان مبارک باد. مطلبی نوشته ام در رؤیای نیمه کاره که تکرارش را در اینجا نمی آورم و اگر دوست داشتید همانجا مطالعه کنید. یا حق
-
خداحافظ آقای رئیس جمهور
سهشنبه 11 مردادماه سال 1384 13:34
تمام شد. هشت سال گذشت. مثل برق وباد. بالاخره تمام شد و مردی دیگر از اریکه قدرت پائین آمد. رئیس جمهور خاتمی آخرین روز ریاست خود را تجربه می کند. می توانیم او را تخطئه کنیم، می توانیم ناسزایش بگوئیم، می توانیم خائنش بخوانیم، می توانیم ... و عجبا که او تنها مرد بر کرسی قدرت نشسته بود که هم در زمان ریاستش توانستیم بی پروا...
-
اشکها و لبخندها
شنبه 7 خردادماه سال 1384 17:04
مدتها بود که با خواندن هیچ مطلبی اشک توام با لبخند از چشمانم جاری نشده بود. اما خدا بگویم چه کند سید ابراهیم نبوی را با این متن جذاب و زیبا: هشت سال گذشت. هشت سال طوفانی از دوم خرداد گذشت. گاه چنان دور به نظر می آید که انگار این هشت سال را به بیست سال زیستیم، نه زیستیم که رنج کشیدیم، نه رنج کشیدیم که گویی هزار بار...
-
آنجا که نخلش سربسوی عرش دارد - در هر قدم خون شهیدی نقش دارد
سهشنبه 3 خردادماه سال 1384 16:56
بگذار از صندوقچه خاطراتمان یک تکه خاک گرفته را بیرون بیاوریم. می پرسی چه را؟ می گویم. اما قبلش قولی بده. بیا با هم عهد کنیم انصافاْ این تکه آب زلال را لجن مال سیاست نکنیم. مهم نیست که چه شد بعد از آن واقعه. یعنی مهم است، اما وقتی مهم است که بدانیم اصل چه بود و به فرع نپردازیم. بیا فارغ از هر تحلیل و سند و مدرک و حرف و...
-
غربت
سهشنبه 11 اسفندماه سال 1383 08:32
بد دردی است تنهائی و بی کسی. سخت است آشنا باشی ولی غریب ... که خواهد شد بگویید ای حبیبان رفیق بی کسان یار غریبان بدرود
-
ماجراهای تور کیش و باقی قضایا ...
دوشنبه 12 بهمنماه سال 1383 19:44
۱- تور کیش جای شما خالی دو هفته پیش رفتیم کیش با تور تکتازان کیش. این اطلاعات را از طریق رفقای مربوط بدست آوردم: سه آژانس مسافرتی که نام آنها را نمی برم مبلغی حول و حوش یک میلیارد تومان سرمایه گذاری کرده اند تا تورهای کیش را در انحصار بگیرند. نحوه عمل اینطور است که دوستان بیشتر پروازهای کیش ایر به مقصد کیش را با بخشی...
-
بگذاریم و بگذریم
پنجشنبه 17 دیماه سال 1383 09:55
منصور گله دارد از رفاقتها و عدم حضور جوانان در مراسم تدفین. حق دارد. مادر بزرگ موجودی عزیز است و دوست داشتنی که وقتی رفت جای خالیش هماره دل را می خراشد ولو مثل مادر بزرگ من از پا افتاده باشد. دو سال پیش که در وطن نبودم، دوهفته تمام دائم یاد مادرجون به ذهنم خطور می کرد. انگار در کنارم بود و می دیدمش. و در پایان آن دو...
-
باز هم زمینلرزه، باز هم فاجعه
چهارشنبه 9 دیماه سال 1383 20:12
یک لحظه چشمان خود را ببندید و تصور کنید در ساحلی زیبا ایستاده اید و مشغول تماشای طبیعت اقیانوس، فرزندان شما در منزل تازه از خواب ناز برخواسته اند و مشغول خوردن صبحانه، همسر دلبندتان زیر لب آوازی می خواند و نگاه محبت آمیزش را دائما بین فرزندان و شوهرش تقسیم می کند. و شما دریای آرام را نظاره می کنید که ناگهان امواج...
-
To be or not to be, this is the question
چهارشنبه 2 دیماه سال 1383 18:37
مدتهاست که می خواهم تعطیل کنم این دکان را. به این نتیجه رسیده بودم که وبلاگ دکان خودنمائی است. پس خواستم تعطیلش کنم از بیخ و بن و پاک کنم هرچه تا الان بوده را. حتی می خواستم از رؤیای نیمه کاره هم بیرون بیایم. ولی نشد به دلایل عدیده. به عزم توبه سحر گفتم استخاره کنم بهار توبه شکن می رسد چه چاره کنم پس می نویسم ولی قطعا...
-
حذف - جرح - تعدیل
شنبه 7 آذرماه سال 1383 13:51
در راستای این که ما مخلص خوانندگان وبلاگیم و نظر به اعلام نظر یک دوست عزیز، شاعری به ما نیامده فلذا نسبت به سائیدن کشک خو و حذف پست قبلی با کلیه ملحقاتش اقدام نمودیم. پاسخ نظرات پستهای قبلی هم حتی الامکان ارائه شده که اگر قابل دانستید ملاحظه نمایید. پنجشنبه رفته بودم مدرسه میم. یکی از معلمهای بزرگ!!! آنجا که از قضا از...
-
قطعه ای از جبران خلیل جبران
سهشنبه 26 آبانماه سال 1383 12:46
این قطعه را از جبران خلیل جبران خواندم، اینقدر زیبا بود که دلم نیامد شما هم نخوانده باشیدش: « خدای خوب و خدای بد بر بالای کوه با هم روبرو شدند. خدای خوب گفت: روزت به خیر برادر. خدای بد پاسخی نداد. خدای خوب گفت: امروز سردماغ نیستی. خدای بد گفت: نه، زیرا که این روزها غالبا مرا به جای تو می گیرند و به نام تو می خوانند و...
-
از نامه سیاه نترسم که روز حشر - با فیض لطف او صدازین نامه طی کنم
پنجشنبه 14 آبانماه سال 1383 12:13
۱- باز هم زیارت یک جلسه طولانی و مجبور می شوی هفته بعد یک سفر به مشهد بروی. قرار کی باشد؟ اصلا حساب و کتابی نمی کنی، فکر و ذکرت این است که یک روز روزه ات خراب می شود و باید بعدا یک روز روزه بگیری (چه مصیبتی !!!!!!!)، می گویی سه شنبه یا چهارشنبه خوب است. زنگ می زنند که بلیط را تهیه کرده ایم. می خواهی منفجر شوی وقتی می...
-
گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم ...
یکشنبه 29 شهریورماه سال 1383 19:50
فکر می کردی عاشقی، عاشق نبودی، خودت را گول می زدی ... فکر می کردی عشق را پیدا کرده ای، گم کرده بودی، خودت را گول می زدی ... فکر می کردی میدانی چه می خواهی، نمی دانستی، خودت را گول زده بودی ... سالها پیله ای تنیده بودی دور خودت، می چرخیدی و می تنیدی، می چرخیدی و می تنیدی، افسوس که خودت نشکستی این پیله را، کسی دیگر درید...
-
راه خدا مگه این حرفا رو داره؟
سهشنبه 17 شهریورماه سال 1383 16:40
تراشکار بود که انقلاب شد، بیخیال تراشکاری شد و راه افتاد دنبال تاسیس سپاه. جنگ شد و او تراشکاری را رها کرد تا تراش دهد روح بزرگش را در عرصات جنگ. روح بزرگ را که تراش دهی بزرگوار می شود. جنگ تمام شد و او که فرمانده بود نخواست سردار شود. برگشت به شهر و رفت سراغ تراشکاری، این بار اما یک مغازه کوچکتر. نخواست جانبازش...
-
مطلق گرائی افراطی
پنجشنبه 12 شهریورماه سال 1383 15:54
المپیک هم به خوبی و خوشی تمام شد و آن که از همه بیشتر از این میدان سود جست و بهره برد کشور یونان بود. کشوری که با درایت حکومتگران فارغ از منابع طبیعی و موقعیت استراتژیک و ژئوپولیتیک (که او ندارد و ما هر دو را داریم به فراوانی) بار خود در عرصه جهانی می بندد و ذره ذره بر رفاه و امید اجتماعی خود می افزاید.دو سال پیش در...
-
راهی شدم زیارت ...
چهارشنبه 28 مردادماه سال 1383 11:18
حسابش را بکن ... چند نفر از نزدیکانت رفتند زیارت حضرت مصطفی (ص) و البته حضرت دوست ... دلت گرفت ... شکست ... با خودت گفتی ... خدایا پس نوبت ما کی می رسه؟ در همین گیر و دار یه سفر کاری به مشهد به پستت می خوره ... بلیط رفت با بدبختی گیر میاد ولی برگشت نه ... توی مشهد از صبح تا شب گرفتار جلسه و بازدید و چک و چونه میشی ......
-
مشورت
سهشنبه 2 تیرماه سال 1383 09:44
به نظر شما اگر آدم بخواد واسطه امر خیر باشه، ولی با یکی از طرفین آشنائی نزدیک نداشته باشه، مخصوصاً اگر اون طرف دختر خانم باشه، چطوری باید مسأله را باهاش مطرح کنه؟ از خانمهائی که این وبلاگ را می خوانند خواهش می کنم به بنده مشاوره بدهند در این زمینه. پیشاپیش ممنونم.
-
پلیس ۱۱۰!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
شنبه 30 خردادماه سال 1383 09:53
داستانهای زیر همگی واقعی هستند: جمعه ۲۹/۲/۸۳ - ساعت ۱:۲۰ بامداد می خواهی بخوابی اما صدای رقص و آوازشان چنان بلند است که کسی را خواب در نمی گیرد. نگران بچه هم هستی که اگر بیدار شود همه را بیچاره می کند. بعد از اینکه کلی با خودت کلنجار می روی بالاخره گوشی موبایل را بر می داری و شماره ۱۱۰ را می گیری ... بوق اشغال ......
-
دنیا = فتنه
یکشنبه 10 خردادماه سال 1383 16:30
داشتم جاروبرقی می کشیدم که صدای عجیبی شنیدم، انگار پنجاه نفر از پله های ساختمان به سرعت به پائئین می آیند. جارو را خاموش کردم و گوشها را تیز. عجب آدمهائی پیدا می شوند، دو قران فرهنگ آپارتمان نشینی ندارند، فکر نمی کنند که ملت مریض دارند، بچه کوچک دارند، طوری در راه پله می دوند که زمین تکان می خورد ... اما نه، انگار که...
-
باز هم نوشته کشکولی!
دوشنبه 4 خردادماه سال 1383 09:56
اینقدر دیر به دیر می نویسم که مجبورم درهم بنویسم. ۱- خرمشهر: در طول جنگ ایران و عراق خیلی شهرهای ما اشغال و بعد آزاد شدند. شهرهائی داشتیم که چندین بار دست به دست شدند. ولی چرا هیچ شهری به پایه خرمشهر عزیز نشد حتی هویزه که کاملاً تخریب شد و آن داغ بزرگ دخترکان را بر سینه تاریخ نگاشت برای همیشه؟ من خودم جواب این سؤال را...
-
کشکول واره ...
پنجشنبه 24 اردیبهشتماه سال 1383 11:53
۱- دیروز رفتم نمایشگاه کتاب. دنبال یکی دو تا کتاب انگلیسی می گشتم که پیدا نکردم. قصد خرید کتاب ایرانی هم نداشتم (به خاطر کمبود وقت) ولی همینطوری رفتم توی یکی از سالنها و هفت هشت جلد کتابی که اصلاً دنبالش نبودم خریدم. همه را هم از انتشارات امیرکبیر. همه هم کتابهای قدیمی تجدید چاپ شده. البته نمایشگاه کتاب که چه عرض کنم،...
-
تولد و مرگ
شنبه 12 اردیبهشتماه سال 1383 09:29
عجب دنیای وانفسائی است، می آید و می رود این آدمیزاده، و چرخ روزگار می گردد و می گردد بی هیچ کاستی، انگار نه انگار که کسی آمد و کسی رفت ... چهارشنبه، ساعت یک بعد از ظهر پشت در اتاق عمل ایستاده ام با اضطراب، زیر لب دعا می خوانم و در دلم غوغائی است ... ده دقیقه بعد در باز می شود و پرستاری با خنده می گوید: مبارک است، یک...
-
بشقاب پرنده ها و ...
سهشنبه 8 اردیبهشتماه سال 1383 09:26
دیشب در برنامه بعدازخبر شبکه دو آقای دکتر ملک زاده و دو نفر آقای دکتر دیگر بحث داغی در مورد اشیاء ناشناخته پرنده ای که اخیراً در آسمان ایران ظاهر شده اند راه انداخته بودند. گذشته از آنکه طرز بحث کردن علمی !!! این آقایان و هم جوابیهائی که با هم می کردند نشان بلوغ!!! و پیشرفت خارق العاده جامعه علمی کشور بود، داستانهای...