نوبل صلح برای یک ایرانی


شیرین عبادی، وکیل فعلی و قاضی سابق برنده جایزه صلح نوبل شد. وی اولین ایرانی، یازدهمین زن و سومین زن مسلمانی است که جایزه صلح نوبل را از آن خود می کند. نکته جالب اینکه امسال دو ایرانی کاندیدای این جایزه بودند (خانم عبادی و آقای آقاجری) که نهایتاً خانم عبادی انتخاب شد. مبارک باشد.

لندن - کلوزآپ - کلیسای پل مقدس


پنج روز لندن بودم. با قطار از اینجا تا لندن تقریباً یکساعت و چهل دقیقه راه است. لندن اما شهری است بسیار بزرگ، بسیار شلوغ و گران و البته فوق العاده دیدنی. فکر کنم مساحت لندن از تهران بیشتر است ولی جمعیت کمتری دارد. با اینکه یک شبکه تودرتوی مترو در زیر زمین بیشتر شمال و شمال غربی لندن را پوشش می دهد، قسمتهای جنوبی تر به وسیله یک شبکه ریلی روی زمین (درست مثل قطارهای معمولی اینجا) در دسترس است. اتوبوسهای شهری و تاکسی نیز به فراوانی قابل مشاهده اند. با این همه، مردم از وضعیت حمل و نقل عمومی ناراضی اند و دولت بودجه کلانی را در یک برنامه میان مدت برای بهبود وضعیت حمل و نقل در نظر گرفته است. به هر روی مدیریت شهری در اینجا عالی است.

از اینها گذشته، از جاهائی که دیدن کردم کلیسای پل مقدس (St. Paul Cathedral) بود. یک کلیسای عظیم که هزار سال پیش ساخته شده و سه بار طی آتش سوزی به کلی نابود شده است. دو چیز دراین کلیسا توجهم را جلب کرد. اولی  نمازخانه ای (Chapel) است که بعد از جنگ جهانی دوم در پشت نمازخانه اصلی ساخته شده است و روی قسمتی از کف آن نوشته اند: «به رسم قدردانی از آمریکائیهایی که در جنگ جهانی دوم جان باخته اند، از طرف مردم بریتانیا». در گوشه دیگری هم یک کتاب قطور قرار داده اند که نام تمامی این افراد را در بر دارد. دومی دور گنبد عظیم کلیسا در طبقه دوم است که نام آن را «گالری نجوا» (Whispering Gallery) گذاشته اند. در این محل اگر کسی رو به دیوار آهسته صحبت کند، دیگران در هر نقطه دیگر، با نزدیک کردن گوششان به دیوار آن را می شنوند.

انشاء الله  در آینده در مورد این کلیسا و دیگر جاهای دیدنی باز هم می نویسم. شاید هم بخش جدیدی باز کنم تحت عنوان ره آورد سفر و برخی گفتنیها را مفصلتر بنویسم. 

چوپانها - گوسفندان


آقای امیر محبیان که در روزنامه رسالت قلم می زند و از نظر من یکی از منطقی ترینهای جناح راست است، دیروز در سرمقاله رسالت نوشت که حکومت باید به سان شبانها رعایت ضعیفترینها (ضعیفترین گوسفندان) را بکند و در دادن آزادیهای بیشتر و رفع سختگیریهای بیش از حد دینی بکوشد.

البته در اینکه دادن آزادیهای بیشتر و عدم سختگیریهای بیجا منشی درست است شکی نیست، اما پایه استدلال ایشان که تشابه جامعه به رمه های احشام را مبنی قرار داده است مرا به یاد یک جمله از واتسلاو هاول انداخت که می گفت: «در جامعه ای که نه نتوان گفت، مردم تبدیل به گله های فرمانبر می شوند».