باران ...

مثلاْ اومدی دانشگاه که درس بخونی. خوب طبق معمول میری فقط یه سر کوچیک به اینترنت و اخبار بزنی و بعد شروع کنی به درس خوندن. چند تا سایت خبری را می بینی و طبق معمول باز هم ناراحت میشی، عصبانی میشی، تو دلت بدوبیراه میگی، از خودت میپرسی پس ما کی میخوایم ... ؟ دست آخر ساعت رو نگاه میکنی میبینی سه ساعت وقتت رو تلف کردی.

آخر سر هم بالاخره یه کار مفید میکنی، به وبلاگ چند تا از دوستان سر میزنی و بالاخره وبلاگ خودت. از همه دوستان که تبریک گفته اند ( برای هر دو مناسبت‌ ) ممنون. از آنها که می شناسمشان هولمز و ترنج ، و البته از توئی که نمیشناسمت بارانه.
از مرتضی هم متشکرم که مطلب بنده را با ذکر ماخذ در وبلاگش گنجاند ( راستی مرتضی را هم نمیشناسم‌ ).

باران هم میبارد چه جور. کاش می شد دلهامان را بشوییم با باران.

خوب دیگه برم سر درس و مشق که امتحان در پیش است.

آمد...

آن مرد آمد.

آن مرد بالبخند آمد. آن مرد اسب نداشت. آن مرد لباس فاخر نداشت.
آن مرد خدم و حشم نداشت. آن مرد توپ و تانک و موشک نداشت.
آن مرد هواپیما و ناو و اژدر نداشت. آن مرد حتی شمشیر هم نداشت.

آن مرد از دنیاداران ناسزا شنید. آن مرد از جاهلان کتک خورد. آن مرد خاکستر تعصب بر سرش ریخته شد. آن مرد بی خانمان شد.

آن مرد هیچ نداشت جز دلی دریائی وسیعتر از هر اقیانوس، صبری استوار ، برپاتر از هر کوه و سینه ای وسیع ، فراختر از هر دشت.

آن مرد دوستان زیادی پیدا کرد. آن مرد قوی شد. آنگاه ...
آن مرد زور داشت اما مهربان بود. آن مرد دشمنان ضعیف داشت اما کریم بود.
آن مرد شمشیر داشت ، نیزه داشت ، تیر و کمان داشت ، جنگجویان بسیار در رکاب داشت‌،
اما سلاحش محبت بود.

آن مرد، مرد بود ، مرد مردان بود.

آمد تا دست انسان را بگیرد و به بالا به اوج آسمانها ببرد.
آمد تا همه بدانند رحمت چیست، مهربانی یعنی چه، بزرگواری تا کجا می تواند رسید.
آمد تا آدمیزاده را آزاد کند. آمد تا همه بدانند تا او باشد زمین رشک بهشت است و 
آسمان تحفه ای ناچیز در بساط بشر.
آمد تا همه بدانند که راز ابدیت ، کرامت است و محبت.

آن مرد آمد.

میلاد بزرگمرد همه تاریخ، عصاره آفرینش، حبیب الله الاعظم ، نبی اکرم ، منجی بشریت ، حضرت ختمی مرتبت‌، پیامبر آزادگی و محبت بر همه عالمیان ، بر ذره ذره خاک ، بر قطره قطره آب ، بر پرتو نور ، بر تمامی کائنات ...

مبارک باد.

تولدی دیگر باید...

خوب، یک امتحان دیکر هم پشت سر گذاشته شد.
راستی اگر روز تولدتان امتحان داشته باشید چه کار می کنید؟
ظریفی می گفت: این که آدم همیشه روز تولدش امتحان دارد، حقیقتی است مخفی.
کاش هر سال بعد از امتحان روز تولد، دوباره متولد شویم ، پاک و بی آلایش، خالص و بی
غل و غش و خلاصه در انسانی ترین شکل زندگی.

تولدم مبارک!!!