قطعه زیر از شهریار است، بخوانید و ببینید که شعر پارسی در بیان احساسات تا چه اندازه قوی است (فکر می کنم اصل داستان غربی است و کودکان هم سن و سال من به یاد دارند که کارتون آن را در تلویزیون خودمان هم نمایش داده اند، گرچه شهریار این شعر را سالها پیش از پخش کارتون سروده!):
مادری بود و دختر و پسری
پسرک از می محبت مست
دختر از غصه پدر مسلول
پدرش تازه رفته بود از دست
یک شب آهسته با کنایه طبیب
گفت با مادر این نخواهد رست
فصل دیگر که از سموم خزان
برگها را بود به خاک نشست
صبری ای باغبان که برگ امید
خواهد از شاخه حیات گسست
پسرک چو این سخن بشنید
بنگر اینجا چه مایه رقت هست
صبح فردا دو دست کوچک طفل
برگها را به شاخه ها می بست
یادداشت قبلی در مورد پارلمان رو که خوندم هم خنده ام گرفت ، هم عصبانی شدم ... مسخره است ها ...
از اینکه به من افتخار دادید ممنونم. این شعر رو قبلا هم خونده ام و خیلی دوستش دارم. در مورد طنز کیهانی فقط میشه سری به تاسف تکون داد و امیدوار باشه که: چنین نیز نخواهد ماند!