انسداد از نوع مشارکتی!


این حزب مشارکت هم تبدیل به معجون بامزه ای شده است. اخیراً آقای معتمدی وزیر پست و تلگراف و تلفن و موبایل و فن آوری اطلاعات و غیره که اتفاقاً عضو حزب اصلاح طلب و آزادی جوی! مشارکت است اعلام کرده ۱۷۰ سایت غیر اخلاقی و ضدانقلاب (بخوانید سیاسی) مسدود می شوند (بخوانید شده اند). البته با سایتهای غیر اخلاقی کاری ندارم اما به حال وزیری که مسؤولیت IT را بعهده دارد و نمی داند که در دنیای امروز بستن مسیر حرکت اطلاعات مانع رسیدن اطلاعات از مسیری دیگر نمی شود، دلم می سوزد. البته ایشان ممکن است بدانند و تجاهل العارف بفرمایند که در این صورت تاسف را هم باید اضافه کرد. آقایانی که تصور می کنند بستن سایتهای ضد انقلاب به مصلحت کشور است بهتر است بدانند که اتفاقاً خواندن سایتهای ضد انقلاب به مصلحت است. چرا که انسان عاقل وقتی برخی چرندیات این سایتها را می خواند به ماهیت صاحبان آن بیشتر پی می برد و این درست به مصداق خواندن روزنامه کیهان است!

آقایان مشارکتی باید چند روزنامه منتشر می کردند و چقدر هزینه می کردند تا ماهیت امثال حسین شریعتمداری و رؤسایش روشن شود؟ البته اگر منظور از بستن برخی سایتها جلوگیری از آگاهی مردم از برخی اخبار صحیح است که به ندرت در این سایتها منتشر می شود باید پرسید پس چه شد شعار آگاهی حق مردم است؟ اگر هم منظور جلوگیری از پخش شایعه است که با مسدود کردن، اقبال مردم به این منابع بیشتر خواهد شد و این نقض غرض است.

به هر روی امیدوارم روزی برسد که با نشستن فردی از جناح مقابل بر کرسی ایشان و مسدود شدن سایت رویداد فریاد اعتراض آقای معتمدی را هم بشنویم. تا سیه روی شود هرکه درو غش باشد.

واگویه ها: آخر الزمان - ۱


روایت است که در آخرالزمان حق و باطل چنان مخلوط می شوند که اهل تمییز و اخبار (جمع خبره) هم قادر به تشخیص آن نیستند. روایت است که در آخرالزمان فساد و ظلم چنان فراگیر می شود که همه مردم از خدا طلب منجی می کنند. روایت است که او می آید وقتی همه درها بسته شد و وقتی همه امیدها قطع شد جز یک امید، امید آمدن او.

داشتم فکر می کردم که آیا حق و باطل آنچنان مخلوط شده است؟ آیا ظلم آنچنان فراگیر است؟ آیا همه درها بسته است؟ آیا همه اهل زمین به طاقت رسیده اند؟ آیا ... ؟ اگر او بیاید من چه می کنم؟ اگر او بیاید ما چه می کنیم؟ اینجا هر شنبه بعد از ظهر جلسه قرآنی برپاست و بعد نماز جماعتی. همیشه هم بعد از نماز دعای فرج می خوانیم، با چه حالی؟ هیچ، معمولی انگار که شعری را فرا بخوانند از گوشه خاک گرفته حافظه. انگار که کلامی کهنه و فرسوده را با مشقت تکرار کنند از سر اجبار. نه، ما منتظر نیستیم پس او چرا بیاید؟ بیاید که قدرش را ندانیم؟ بیاید که گل در پایش ریزیم در حضورش و تیغ ملامت و دریغ و نومیدی بر سرش در خلوت؟ بیاید که چه؟ که مشتی دل زنگ زده غبار آلود را تحمل کند که نمی شود تحمل کرد حتی اگر دلت دریائی باشد چون علی(ع)، صبرت استوار باشد چون حسن(ع) و مهربان باشی چون حسین(ع).

راستی چرا ما منتظر منجی هستیم؟ فلسفه نجات چیست؟ مگر نه این است که هر کس تواند و باید منجی خود باشد و دیگران؟ مگر نه این است که می گویند او نمی آید مگر همه آماده باشند؟ آماده چه؟ مگر جز این است که همه باید آماده نجات یافتن و نجات دادن باشند تا او بیاید؟ پس ما چه می کنیم؟ چه کرده ایم که شرط حضورش را برآوریم؟ وای بر ما که خود را به تمسخر گرفته ایم و می انگاریم که منتظریم، وای بر ما.