آمد...

آن مرد آمد.

آن مرد بالبخند آمد. آن مرد اسب نداشت. آن مرد لباس فاخر نداشت.
آن مرد خدم و حشم نداشت. آن مرد توپ و تانک و موشک نداشت.
آن مرد هواپیما و ناو و اژدر نداشت. آن مرد حتی شمشیر هم نداشت.

آن مرد از دنیاداران ناسزا شنید. آن مرد از جاهلان کتک خورد. آن مرد خاکستر تعصب بر سرش ریخته شد. آن مرد بی خانمان شد.

آن مرد هیچ نداشت جز دلی دریائی وسیعتر از هر اقیانوس، صبری استوار ، برپاتر از هر کوه و سینه ای وسیع ، فراختر از هر دشت.

آن مرد دوستان زیادی پیدا کرد. آن مرد قوی شد. آنگاه ...
آن مرد زور داشت اما مهربان بود. آن مرد دشمنان ضعیف داشت اما کریم بود.
آن مرد شمشیر داشت ، نیزه داشت ، تیر و کمان داشت ، جنگجویان بسیار در رکاب داشت‌،
اما سلاحش محبت بود.

آن مرد، مرد بود ، مرد مردان بود.

آمد تا دست انسان را بگیرد و به بالا به اوج آسمانها ببرد.
آمد تا همه بدانند رحمت چیست، مهربانی یعنی چه، بزرگواری تا کجا می تواند رسید.
آمد تا آدمیزاده را آزاد کند. آمد تا همه بدانند تا او باشد زمین رشک بهشت است و 
آسمان تحفه ای ناچیز در بساط بشر.
آمد تا همه بدانند که راز ابدیت ، کرامت است و محبت.

آن مرد آمد.

میلاد بزرگمرد همه تاریخ، عصاره آفرینش، حبیب الله الاعظم ، نبی اکرم ، منجی بشریت ، حضرت ختمی مرتبت‌، پیامبر آزادگی و محبت بر همه عالمیان ، بر ذره ذره خاک ، بر قطره قطره آب ، بر پرتو نور ، بر تمامی کائنات ...

مبارک باد.

تولدی دیگر باید...

خوب، یک امتحان دیکر هم پشت سر گذاشته شد.
راستی اگر روز تولدتان امتحان داشته باشید چه کار می کنید؟
ظریفی می گفت: این که آدم همیشه روز تولدش امتحان دارد، حقیقتی است مخفی.
کاش هر سال بعد از امتحان روز تولد، دوباره متولد شویم ، پاک و بی آلایش، خالص و بی
غل و غش و خلاصه در انسانی ترین شکل زندگی.

تولدم مبارک!!!

شکایت ...

وبلاگ یکی از دوستان ساکن ینگه دنیا رو می خوندم که از این همه ناله و شکایت مردم در ایران شکایت می کرد! خوب اینم یه مدلشه. اما محض اطلاع دوستان حجم ناله و شکایت در این نقطه دنیا ( که بعضیها می دانند کجاست!‌) بیشتر از ایران نباشد ، کمتر نیست.
بگذریم ، ایام امتحانات است و حال و احوال ما قاراشمیش! بعد از امتحانات بیشتر سراغ این کلبه محقر خواهم آمد ، منتها شما هم از نطر دادن امساک نفرمائید، لطفاْ.