-
یکسال گذشت ...
پنجشنبه 3 اردیبهشتماه سال 1383 13:47
سه هفته است که شب و روز و تعطیل و غیرتعطیل ندارم. فقط کا و کار و کار، تمامی هم ندارد. وسط این همه مشغله بروزآوری این وبلاگ هم پروژه ای شده برای خودش (یکی نیست بگه مثلاً وقتهائی که سرت شلوغ نبود چند وقت به چند وقت می نوشتی؟، البته یکی هست یعنی بهزاد حتماً خواهد گفت). تازه اگر یادت بیفتد که ناسلامتی وبلاگت یکساله شده و...
-
تسلیت بر بزرگترین داغ بشر
یکشنبه 30 فروردینماه سال 1383 18:37
... جهل بود و ظلمات جور، وقتی که او آمد. آتش فلاکت بود و روح نازک آدمی که توان تحمل آن همه نادانی را نداشت و به احتضار نفسی می کشید بی امیدی به آمدن طبیبی. او اما آمد. آمد و بر بالین این لاشه نیمه مرده رنج کشید. آنقدر پرستاری کرد تا درمانش را یافت بشریت بیمار از دست رفته. مردمانی که محبت را به گورستان روحشان تقدیم...
-
جمال بلاگ اسکای رو عشق است !!!
جمعه 28 فروردینماه سال 1383 16:56
کشت، نابود کرد، از بین برد، خشکاند ... چی رو؟ انگیزه وبلاگ نویسی رو، کی؟ این بلاگ اسکای علیه ما علیه. خدا را شکر سکته این دفعه اش ناقص بود و فقط ده روزی طول کشید. هر بار که اینطوری میشه با خودم عهد می کنم که یا وبلاگ را تعطیل کنم یا یک سایت اساسی درست کنم ولی تا راه میفته دوباره همه این حرفها دود هوا میشه و روز از نو...
-
حسنی، و باقی قضایا
یکشنبه 16 فروردینماه سال 1383 09:31
۱) پیش از هرچیز این قسمت از افاضات جدید جناب حسنی را بخوانید تا هم تجدید روحیه ای کرده باشید و هم فاتحه ای نثار خودمان: حسنی، امام جمعه ارومیه گفت: اگر پولهایی که در نوروز و سیزده بدر خرج میشود، صرف حساب 100 امام(ره) میکردیم مشکل مسکن بسیاری از افراد فقیر جامعه حل میشد. نوروز باعث شده که ایران در زمینه تصادف رتبه...
-
ایست قلمی
سهشنبه 11 فروردینماه سال 1383 15:35
میخوام بنویسم، تا میام شروع کنم تو همون کلمه اول می مونم. با خودم کلنجار میرم که: تو که تو نوشتن مشکلی نداشتی، سخت گیر بودی اما میتونستی حرفت رو بنویسی یه جوری که بپسندی ... موضوع هم کم نداری که، روزی ده جور حرف و جدیث و درد و استدلال رو با خودت مرور می کنی، پس چه مرگت شده؟ ... خودم هم نمی دانم چه می گذرد بر من. انگار...
-
باز آمدم
یکشنبه 9 فروردینماه سال 1383 10:51
آمدم گرچه دیر، آمدم گرچه با کوله باری از تنهائی، آمدم گرچه در جستجو، جستجوئی پایان ناپذیر بازآمدم بازآمدم از پیش آن یار آمدم در من نگر در من نگر بهر تو غمخوار آمدم ۱) سال نو و بهارنو را به همه عزیزان تبریک عرض می نمایم. امیدوارم در سال نو همه شما سلامت و موفق و پیروز و سعادتمند باشید. ۲) انشاء الله در سال نو این وبلاگ...
-
شراکت
شنبه 23 اسفندماه سال 1382 16:51
خیلی بده که مدتی با خودت درگیر باشی و نتونی مشکل خودت رو حل کنی ... خیلی بده که یکی را دوست داشته باشی ولی طرف دائم بذاره تو کاست ... خیلی بده یه نفر که برات خیلی کارا کرده، تو هم بهش خیلی محبت کردی، معلوم نیست برای چی تو رو به هیچی حساب نیاره ... خیلی بده که به یه چیزای معتقد باشی ولی بقیه پشیزی برای اعتقادت ارزش...
-
واگویه ها - تنهائی
چهارشنبه 13 اسفندماه سال 1382 15:36
نمی خواستم این کلبه را به شکوی بیالایم. نمی خواستم حدیث نفس باشد در اینجا. نمی خواستم کام کسی را تلخ کرده باشم. اما نمی شود. گاهی آنچنان تنها می شوم که همدمم می شود همین قلم شکسته و سینه سفید این تار عنکبوت جهانی. راستی این چه حکمتی است که آدمیزاد را اجتماعی آفرید در حالی که تنهاست. تنهای تنها. می گویند چون آدمی را...
-
فأین تذهبون ... ؟
پنجشنبه 7 اسفندماه سال 1382 10:16
نتایج انتخابات تهران نشان داد که آقای حدادعادل نفر اول پست آبادگران (فهرست رهبری) تنها 5/13 درصد آرای واجدان شرایط را به خود اختصاص داده است. یک صاحبنظر سیاسی با اعلام درصد فوق به روزنت امروز گفت از یک میلیون و 842 هزار و 403 رای آقای حداد عادل 842645 رای کسب کرده است که کمتر از نیمی از آرای نفر اول مجلس ششم (محمدرضا...
-
اشکها
دوشنبه 4 اسفندماه سال 1382 16:25
بچه که بودم وقتی می دیدم مردها و زنهای بزرگ پای روضه امام حسین زار زار گریه می کنند تعجب می کردم. کمی که بزرگتر شدم متوجه شدم که این گریه کردن یک ارزش اجتماعی است و من هم اگر گریه کنم همه به یک چشم دیگر نگاهم می کنند. پس با دقت به روضه ها گوش می کردم تا من هم گریه کنم، ولی نه، نمی شد که نمی شد. راستی این بزرگترها...
-
عید مبارک
دوشنبه 20 بهمنماه سال 1382 19:43
عید سعید غدیر بر تمامی رهپویان عشق و راستی مبارک باد.
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 19 بهمنماه سال 1382 19:36
دوست داشتم یه چیزی بنویسم اما حالش رو نداشتم، لذا به پاسخ نظرات یادداشتهای ۹ دیماه به اینطرف بسنده کردم. میبخشید لابد این تنبلی بنده را. عزت زیاد و در پناه حق
-
بوی عشق
یکشنبه 12 بهمنماه سال 1382 23:59
در صندلی نشسته ام و به فکر فرو رفته. نمی دانم تا به حال شده ناخودآگاه خاطره ای دور را به یاد بیاوری؟ منظورم یادآوری از آن جنسی است که انگار داری یک فیلم قدیمی را مرور می کنی. صحنه های جذاب شادی و غم همینطور از جلوی چشمت رژه می روند و تو در نشئه زمان گم می شوی و فرو می روی در خود، جرعه جرعه گذشته را مزه می کنی و انگار...
-
...
شنبه 11 بهمنماه سال 1382 00:37
داشتم ره آورد سفر می نوشتم، پشیمان شده و قلم را آویختم. شاید وقتی دیگر. دلم تنگ رفقا شده و حس و حال نوشتن ندارم. منصور عزیز خیلی مخلصیم، نیستی بابا، هی قرار میذاری بعد کنسل میکنی، معلوم هست چکار می کنی؟!!! روبی پیره هم که خیلی لطف دارد انگار از دستم خیلی شاکی شده، حق دارد چون بنا بود من قراری بگذارم اما نشد. انشاءالله...
-
بازگشت BlogSky
جمعه 10 بهمنماه سال 1382 18:53
کشت مارو این قر و قمیشهای بلاگ اسکای. به قول منصور گل بگیرنش. نفهمیدیم یه دفعه چه مرگش شد که بی خبر پرید و رفت. بابا آقایان مسؤولین محترم بلاگ اسکای، لطفاً یک قسمتی از خود را هم گرفته در چنین مواقعی حداقل یک ایمیل کوچولو به تمام مشترکینتان بفرستید. ای آب هندوانه نثار جمال بی مثالتان خوبه یه نفر شما را هم اینطوری بذاره...
-
سوخته است، سوخته
سهشنبه 9 دیماه سال 1382 07:47
... نه باز هم نمی شود، باز قلم از دستم می لغزد. هر بار که می خواهم چیزی بنویسم نمی توانم. انگار که یک جرقه زده می شود، از کف پایم گر می گیرد تا مغز سرم. و قلمم آتش می گیرد و می سوزد و می سوزد. با خود فکر می کنم شاید روزی از خاکستر این ققنوس مظلوم پرنده ای پر گیرد و به اوج برود. شاید روزی دوباره بتوانم بنویسم، شاید،...
-
زمین لرزه
شنبه 6 دیماه سال 1382 10:07
زمین لرزید و زمان ایستاد. و خاک دهان باز کرد تا ببلعدهمه آنچه را که دوست می داشت. و این انسان خاکی است که باز به آغوش مام خود باز می گردد. و باز هم مردمان دردمندند که باید پاره های وجودشان را گرد آورند و به خاک بسپارند و با هریک گوشه ای از قلبشان را برای همیشه به ودیعت گذارند نزد زمین. چه می توان گفت برای مادری که...
-
بازگشت
دوشنبه 1 دیماه سال 1382 12:57
بعد از دوهفته بالاخره فرصت شد که مطلبی منتشر کنم. اول) از منصور عزیز به خاطر محبتهایش متشکرم و معذرت می خواهم که دو بار قرار گذاشتم ببینمش اما موفق نشدم. امیدوارم دلگیر نشده باشد. دوم) پاسخ نظرهای مطلب قبلی را هم نوشته ام. سوم) ادامه ره آورد سفر را به زودی شروع خواهم کرد. چهارم) مخلص همه دوستان. نمی دانید که احساس در...
-
ره آورد سفر: از مهرآباد تا Heathrow - قسمت دوم
پنجشنبه 6 آذرماه سال 1382 12:38
این هواپیماهای خارجی خیلی هم با هواپیماهای خودمان فرقی ندارند. مثلاً همین British Airways، آب میوه ایرانی و سایر اطعمه (سوسیس) و اشربه اش ایرانی است، البته بجز بخش نجاساتش. خوب که دقت می کنی میبینی همه یه جورائی یه وری به تو و همسرت نگاه می کنند. این دوزاری من چقدر کج است! بابا خوب همسر من دوست دارد با حجاب باشد،...
-
من در راهم
پنجشنبه 6 آذرماه سال 1382 12:21
ممنون از همه دوستانی که اظهار لطف کرده اند. من هنوز بر نگشته ام. انشاء الله یک هفته دیگر. وعده دیدار در تهران اگر عمری باقی بود بعد از ۱۴ آذر ماه.
-
ره آورد سفر: از مهرآباد تا Heathrow - قسمت اول
یکشنبه 2 آذرماه سال 1382 13:42
۱- پاسخ نظرات مطالب ۱۹ آبان به این طرف داده شده است. ۲- اخوان که ز راه آیند آرند ره آوردی ... قول داده بودم بخشی باز کنم تحت عنوان ره آورد سفر. خوب چون نزدیک بازگشت پیروزمندانه من به وطن است (نه جون من نیاید فرودگاه، پلاکارد و این حرفا هم راه نندازید، شرمنده میشم جون شما!) این بخش را شروع خواهم کرد، انشاء الله. فعلاً...
-
باز هم پروتکل الحاقی
پنجشنبه 29 آبانماه سال 1382 15:16
قصد نداشتم الآن در وبلاگ چیزی بنویسم، اما این مصاحبه را خواندم و گفتم بد نیست شما هم بخوانید. طرف استاد روابط بین الملل است و یک غریبه اینترنتی بی سر و پائی نمی باشد که بتوان به ریشش خندید و گفت باباجان تو که آنسوتری پا را از گلیمت درازتر نکن و به اینسوتر(معقولات) نظر نینداز. در آخر همانطور که قبلاً هم آرزو کرده بودم...
-
چه بگویم؟
جمعه 23 آبانماه سال 1382 12:06
بیگاه شد بیگاه شد خورشید اندر چاه شد خورشید جان عاشقان در خلوت الله شد همیشه سعی می کنم در مناسبتهائی مثل میلاد یا شهادت پیامبر (ص) وائمه (ع) مطلبی بنویسم. مطلبی که نه، واگویه ای سربسته، آنقدر که عرض ارادتی باشد، هرچند کوتاه هرچند الکن. در مناسبتی اما نه یارای گفتن دارم و نه نوشتن. واقعه آنقدر عظیم است و وسعت اندوه و...
-
تبریک
دوشنبه 19 آبانماه سال 1382 10:39
آسان نیست صبر کردن، آن هم صبر بر جور حبیبان. آسان نیست لب فرو دوختن و تماشای بازی رقیبان آن هم برای راحتی و ماندگاری دوستان. آسان نیست آنچه داشتن را در طبق اخلاص گذاشتن، از همه چیز گذشتن سهل است، از آبرو گذشتن محال. حسین (ع) هم این نکرد، از خانمان و اهل و کسان و جان شیرین گذشت اما از آبرو نگذشت. آسان نیست که مؤمنین را...
-
آقای سخنگو، کی به تو گفت حرف بزنی؟!!!
یکشنبه 18 آبانماه سال 1382 13:42
در روزنامه ها خواندم که انصار حزب الله ساوه از سخنگوی دولت به جرم اظهارنظر در مورد پروتکل الحاقی شکایت کرده اند. نه نخندید، به زودی اخباری به این شکل بیشتر خواهید شنید مثلاً: - فلان گروه بلاغ تپه از رئیس کل بانک مرکزی به دلیل اعلام نرخ تورم شکایت کرده اند. - وزیر امور خارجه در پی شکایت بهمان گروه کلاغ تپه به خاطر...
-
آقای مشاور همه فن حریف!
یکشنبه 11 آبانماه سال 1382 12:11
اظهارات مشاور معاونت حقوقی وزارت پست و تلگراف و تلفن را در مورد عدم مضر بودن پارازیتها و نیز فیلترینگ سایتها و پیشبرد IT در اینجا بخوانید. بنده را می بخشید اگر در نقد این سخنان لحن تندی به کار می برم. ۱- آقای نادم ظاهراً تخصص حقوقی دارند و آنان که حقوق خوانده اند، معمولاً در اظهار نظرها بسیار احتیاط می کنند تا گزک دست...
-
مژده به علاقه مندان ادبیات!
جمعه 9 آبانماه سال 1382 14:08
یک بخش دیگر به پیوندهای این وبلاگ اضافه شد: ادبیات. در حال حاضر به سه سایت ادبیات فارسی پیوند داده شده است و انشاءالله در آینده ضمن اضافه کردن سایر سایتهای مربوط به ادب پارسی، ادبیات انگلیسی را هم در دستور کار دارم. شما هم اگر سایتهای دیگری در این زمینه می شناسید لطفاً نشانی آنها را به بنده بدهید تا پس از بررسی اضافه...
-
رمضان سلام
دوشنبه 5 آبانماه سال 1382 09:57
اول از هر چیز حلول بهار قرآن و ماه پر برکت رمضان را تبریک عرض می نمایم. بنده را هم در این ماه عزیز، در کنار سفره های افطار و سحری و بعد از نمازهایتان از دعا فراموش نکنید. رمضان در غربت، صفای رمضانهای ایران را ندارد و این دومین رمضانی است که اینگونه بر من می گذرد. البته انشاءالله ماه رمضان بعدی در کنار شما خواهم بود....
-
انرژی هسته ای و ایران ...
یکشنبه 4 آبانماه سال 1382 10:13
خاطرتان هست که یکبار در این وبلاگ نوشتم: ما که نمی توانیم یک پیکان بدون عیب بسازیم، چطور می توانیم بمب اتم بسازیم و از پس پیچیدگیها و ظرافتهای تکنولوژل هسته ای بر آئیم؟ شاید برخی دوستان در آنزمان به بنده خندیده باشند و یا آن حرف را جدی نگرفته باشند. انجمن فیزیک ایران اما، پس از فرونشستن قال و قیلها بیانیه ای صادر کرده...
-
پاسخ نظرات!
جمعه 2 آبانماه سال 1382 17:28
چون مطلبی برای نوشتن نداشتم و اگر چیزی نمی نوشتم ملت می گفتند مرده ام! فقط این را نوشتم تا بگویم که به نظرات مربوط به مطالب ۲۸ مهر و ۱ آبان پاسخ داده شده است. لطفاً در همان محل بخوانید.